سلطنت خودکامه چیست: تعریف
سلطنت خودکامه چیست: تعریف

تصویری: سلطنت خودکامه چیست: تعریف

تصویری: سلطنت خودکامه چیست: تعریف
تصویری: آمریکا چگونه بمب اتم را ساخت ، داستان شگفت انگیز پروژه منهتن 2024, ممکن است
Anonim

سلطنت نامحدود و خودکامه شکلی از حکومت شبیه به مطلق گرایی است. اگرچه در روسیه خود کلمه "خودکامگی" در دوره های مختلف تاریخ تفاوت هایی در تفسیر داشت. بیشتر اوقات، با ترجمه کلمه یونانی Αυτοκρατορία - "خود" (αὐτός) به علاوه "قاعده" (κρατέω) همراه بود. با ظهور عصر جدید، این اصطلاح به یک سلطنت نامحدود، "پادشاهی روسیه"، یعنی مطلق گرایی اشاره می کند.

تاریخ‌نگاران همزمان با ایجاد دلایلی که سلطنت استبدادی در کشور ما به این شکل معروف حکومت منجر شد، به بررسی این موضوع پرداختند. در قرن شانزدهم، مورخان مسکو سعی کردند توضیح دهند که چگونه تزارهای "خودکامه" در این کشور ظاهر شدند. با واگذاری این نقش به خودکامگان روسی "زیر پوشش دوران باستان"، آنها در دوران باستان یافتندکه از قیصر رومیان آگوستوس، اولین فرمانروایان ما، که بیزانس چنین قدرتی به او اعطا کرد، درختی شجره نامه ای استنتاج کرد. سلطنت خودکامه تحت سنت ولادیمیر (خورشید سرخ) و ولادیمیر مونوماخ تأسیس شد.

سلطنت خودکامه
سلطنت خودکامه

نخستین اشاره

برای اولین بار، این مفهوم در رابطه با حاکمان مسکو در زمان ایوان سوم، دوک بزرگ مسکو، شروع به استفاده کرد. این او بود که به عنوان حاکم و خودکامه تمام روسیه لقب گرفت (دیمیتری شمیاکا و واسیلی تاریکی به سادگی حاکمان تمام روسیه نامیده می شدند). ظاهراً، ایوان سوم توسط همسرش، سوفیا پالیولوگوس، یکی از بستگان نزدیک آخرین امپراتور بیزانس، کنستانتین یازدهم، نصیحت می شد. و در واقع، با این ازدواج، زمینه هایی برای ادعای جانشینی میراث روم شرقی (رومی) توسط روسیه جوان وجود داشت. از اینجا سلطنت خودکامه به روسیه رفت.

ایوان سوم پس از استقلال از خان های هورد، قبل از سایر حاکمان، اکنون همیشه این دو عنوان را با هم ترکیب می کرد: پادشاه و خودکامه. بنابراین، او بر حاکمیت بیرونی خود، یعنی استقلال از هر نماینده دیگری از قدرت تأکید کرد. امپراتوران بیزانس خود را دقیقاً به همین شکل می نامیدند، البته فقط به زبان یونانی.

این مفهوم به طور کامل توسط V. O. Klyuchevsky روشن شد: "سلطنت خودکامه قدرت کامل یک خودکامه (خودکامه) است که به هیچ یک از طرف های قدرت خارجی وابسته نیست. تزار روسیه به کسی ادای احترام نمی کند. و بنابراین، حاکم است."

با روی کار آمدن ایوان مخوف بر تخت سلطنت، خودکامهسلطنت روسیه به طور قابل توجهی تقویت شد، زیرا این مفهوم خود گسترش یافت و اکنون نه تنها به معنای نگرش به جنبه های خارجی دولت است، بلکه به عنوان یک قدرت داخلی نامحدود نیز مورد استفاده قرار می گیرد که متمرکز شد و در نتیجه قدرت پسران را کاهش داد.

دکترین تاریخی و سیاسی کلیوچفسکی هنوز توسط متخصصان در تحقیقات خود استفاده می شود، زیرا از نظر روش شناختی کامل ترین و گسترده ترین تفسیر سؤال مطرح شده است: چرا روسیه یک سلطنت مستبد است. حتی کرمزین "تاریخ دولت روسیه" خود را بر اساس دیدگاه تاریخی که از مورخان قرن شانزدهم به ارث رسیده بود، نوشت.

سلطنت خودکامه روسیه
سلطنت خودکامه روسیه

Kavelin و Solovyov

با این حال، تنها زمانی که ایده مطالعه توسعه همه جنبه های زندگی همه اقشار جامعه در تحقیقات تاریخی ظاهر شد، مسئله سلطنت خودکامه به درستی روش شناختی مطرح شد. برای اولین بار، K. D. Kavelin و S. M. Solovyov با شناسایی نکات اصلی در توسعه قدرت، به چنین نیازی اشاره کردند. آنها بودند که چگونگی تقویت سلطنت خودکامه را روشن کردند و این روند را به عنوان خروج از شکل زندگی قبیله ای به قدرت استبدادی دولتی تعیین کردند.

مثلاً در شمال، شرایط خاصی از زندگی سیاسی وجود داشت که در آن، وجود آموزش و پرورش فقط مدیون شاهزادگان بود. در جنوب، شرایط تا حدودی متفاوت بود: زندگی قبیله ای در حال از هم پاشیدن بود و از طریق میراثت به سمت ایالت می رفت. قبلاً آندری بوگولیوبسکی مالک نامحدود املاک خود بود. این یک نوع روشن از votchinnik ومالک مستقل پس از آن بود که اولین مفاهیم حاکمیت و شهروندی، خودکامگی و تابعیت ظاهر شد.

سولوویف در آثار خود در مورد چگونگی تقویت سلطنت خودکامه مطالب زیادی نوشت. او به یک سری دلایل طولانی اشاره می کند که باعث پیدایش خودکامگی شده است. اول از همه، لازم است به تأثیرات مغولی، بیزانسی و سایر خارجی ها توجه شود. تقریباً همه طبقات جمعیت در اتحاد سرزمین های روسیه سهیم بودند: مردم زمستوو، پسران و روحانیون.

شهرهای بزرگ جدید در شمال شرقی پدیدار شدند، که تحت سیطره آغاز پاتریمونیال بودند. این نیز نمی تواند شرایط زندگی ویژه ای را برای ظهور یک سلطنت استبدادی در روسیه ایجاد کند. و البته ویژگی های شخصی حاکمان - شاهزادگان مسکو - از اهمیت زیادی برخوردار بود.

به دلیل پراکندگی، کشور به ویژه آسیب پذیر شد. جنگ ها و درگیری های داخلی متوقف نشد. و در رأس هر ارتش تقریباً همیشه یک شاهزاده ایستاده بود. آنها به تدریج آموختند که از طریق تصمیمات سیاسی از درگیری ها خارج شوند و با موفقیت برنامه های خود را حل کنند. آنها بودند که تاریخ را تغییر دادند، یوغ مغول را ویران کردند، دولت بزرگی ساختند.

سلطنت خودکامه است
سلطنت خودکامه است

از پتر کبیر

سلطنت خودکامه یک سلطنت مطلق است. اما، علیرغم این واقعیت که قبلاً در زمان پتر کبیر، مفهوم استبداد روسیه تقریباً به طور کامل با مفهوم مطلق گرایی اروپایی شناسایی شد (این اصطلاح خود ریشه نداشت و هرگز در کشور ما استفاده نشد). برعکس، دولت روسیه خود را به عنوان یک سلطنت خودکامه ارتدکس معرفی کرد. فیوفانپروکوپوویچ در مقررات معنوی قبلاً در سال 1721 نوشت که خود خدا به قدرت استبدادی فرمان می دهد که از آنها اطاعت کنند.

هنگامی که مفهوم دولت مستقل ظاهر شد، مفهوم استبداد بیش از پیش محدود شد و تنها به معنای قدرت نامحدود درونی بود که مبتنی بر منشأ الهی آن (مسح شده خدا) بود. این دیگر در مورد حاکمیت صدق نمی کرد و آخرین استفاده از اصطلاح "خودکامگی" که به معنای حاکمیت است، در زمان سلطنت کاترین کبیر اتفاق افتاد.

این تعریف از سلطنت استبدادی تا پایان حکومت تزاری در روسیه، یعنی تا انقلاب فوریه 1917 باقی ماند: امپراتور روسیه یک خودکامه بود، و سیستم دولتی یک خودکامه بود. سرنگونی سلطنت استبدادی در روسیه در آغاز قرن بیستم به دلایل کاملاً قابل درک رخ داد: در قرن نوزدهم، منتقدان آشکارا این شکل از حکومت را قدرت ظالم و مستبد نامیدند.

تفاوت بین خودکامگی و مطلق گرایی چیست؟ هنگامی که غربی ها و اسلاووفیل ها در آغاز قرن نوزدهم با یکدیگر بحث کردند، چندین نظریه ساختند که مفاهیم خودکامگی و مطلق گرایی را از هم جدا می کرد. بیایید نگاه دقیق‌تری بیندازیم.

اسلاووفیل ها با استبداد اولیه (پیش از پترین) با پسا پترین مخالف بودند. دومی مطلق گرایی بوروکراتیک، یک سلطنت منحط در نظر گرفته می شد. در حالی که خودکامگی اولیه درست تلقی می شد، زیرا به طور ارگانیک حاکم و مردم را متحد می کرد.

محافظه کاران (از جمله L. Tikhomirov) از چنین تقسیم بندی حمایت نکردند، زیرا معتقد بودند که دولت روسیه پس از پترینبا مطلق گرایی بسیار متفاوت است. لیبرال‌های میانه‌رو حکومت پیش از پترین و پس از پترین را بر اساس اصل ایدئولوژی تقسیم کردند: اساس الوهیت قدرت یا ایده خیر عمومی. در نتیجه، مورخان قرن 19 تعریف نکردند که سلطنت استبدادی چیست، زیرا آنها بر روی نظرات موافق نبودند.

چگونه تقویت سلطنت خودکامه انجام شد
چگونه تقویت سلطنت خودکامه انجام شد

کوستوماروف، لئونتویچ و دیگران

N. I. Kostomarov یک تک نگاری دارد که در آن سعی کرد همبستگی مفاهیم را آشکار کند. سلطنت فئودالی و استبداد اولیه، به نظر او، به تدریج توسعه یافت، اما، در نهایت، تبدیل به یک جایگزین کامل برای استبداد گروه ترکان و مغولان شد. در قرن پانزدهم، زمانی که میراث ها از بین رفتند، سلطنت باید قبلاً ظاهر می شد. علاوه بر این، قدرت بین خودکامه و پسران تقسیم خواهد شد.

اما این اتفاق نیفتاد، اما سلطنت خودکامه تقویت شد. کلاس 11 این دوره را با جزئیات مطالعه می کند، اما همه دانش آموزان نمی دانند که چرا این اتفاق افتاده است. پسرها فاقد انسجام بودند، آنها بیش از حد خودخواه و خودخواه بودند. در این صورت، گرفتن قدرت به دست یک حاکمیت قوی بسیار آسان است. این پسران بودند که فرصت ایجاد یک سلطنت استبدادی مشروطه را از دست دادند.

پروفسور F. I. Leontovich وام های زیادی پیدا کرد که از قوانین اویرات و چنگیز یاسا به زندگی سیاسی، اجتماعی و اداری دولت روسیه وارد شد. قانون مغولستان، مانند هیچ قانون دیگری، به خوبی در قوانین روسیه ریشه دواند. این همان جایگاهی است که در آن حاکم، مالک اعلای قلمرو کشور است، این است بردگی شهرنشینان وبا پیوستن دهقانان، این ایده محلی گرایی و خدمات اجباری با کلاس خدمات است، اینها دستورات مسکو است که از اتاق های مغولستان کپی شده است، و خیلی، خیلی بیشتر. این دیدگاه ها توسط انگلمن، زاگوسکین، سرگیویچ و برخی دیگر به اشتراک گذاشته شد. اما زابلین، بستوزف-ریومین، ولادیمیرسکی-بودانوف، سولوویف و بسیاری دیگر از اساتید یوغ مغول چنین اهمیتی قائل نشدند، بلکه عناصر خلاقانه کاملاً متفاوتی را به منصه ظهور رساندند.

به خواست مردم

روسیه شمال شرقی تحت استبداد مسکو به لطف اتحاد ملی نزدیک، که به دنبال توسعه مسالمت آمیز صنایع دستی بود، متحد شد. تحت فرمانروایی شاهزادگان یوریویچ، این شهرک حتی وارد مبارزه با نیروی همراهی بویار شد و پیروز شد. علاوه بر این، یوغ روند صحیح وقایعی را که در مسیر اتحاد شکل گرفته بود نقض کرد و سپس شاهزادگان مسکو گامی بسیار درست برداشتند و عهد سکوت و صلح زمستوو را تنظیم کردند. به همین دلیل آنها توانستند در رأس روسیه قرار بگیرند و برای اتحاد تلاش کنند.

با این حال، سلطنت خودکامه بلافاصله تشکیل نشد. مردم تقریباً نسبت به آنچه در اتاق های شاهزاده می گذرد بی تفاوت بودند، مردم حتی به حقوق و هیچ آزادی خود فکر نمی کردند. او دائماً نگران امنیت در برابر قدرت‌ها و نان روزانه بود.

بویارها مدتهاست که نقش تعیین کننده ای در قدرت بازی کرده اند. اما ایوان سوم با ایتالیایی ها به کمک یونانیان آمد. تنها با تشویق آنها بود که استبداد تزاری شکل نهایی خود را به این زودی دریافت کرد. پسرها یک نیروی فتنه گر هستند. او نمی خواست به مردم یا شاهزاده و همچنین به دنیای زمستوو گوش دهدو سکوت اولین دشمن بود.

به این ترتیب اشراف روسی کوستوماروف و لئونتوویچ را نامگذاری کردند. با این حال، کمی بعد، مورخان این نظر را به چالش کشیدند. بویارها به گفته سرگیویچ و کلیچفسکی اصلاً دشمن اتحاد روسیه نبودند. برعکس، آنها تمام تلاش خود را برای کمک به شاهزادگان مسکو انجام دادند. و کلیوشفسکی می گوید که در آن زمان هیچ استبداد نامحدودی در روسیه وجود نداشت. این یک قدرت سلطنتی-بویار بود. حتی درگیری هایی بین پادشاهان و اشراف آنها وجود داشت، از طرف پسران تلاش هایی برای محدود کردن اختیارات حاکمان مسکو صورت گرفت.

سلطنت خودکامه در روسیه
سلطنت خودکامه در روسیه

تحقیق درباره موضوع در زمان قدرت شوروی

تنها در سال 1940 بود که اولین بحث در آکادمی علوم برگزار شد که به موضوع تعریف نظام دولتی قبل از سلطنت مطلقه پتر کبیر اختصاص داشت. و دقیقاً 10 سال بعد، مشکلات مطلق گرایی در دانشگاه دولتی مسکو، در بخش تاریخی آن مورد بحث قرار گرفت. هر دو بحث تفاوت کاملی را در مواضع مورخان نشان داد. مفاهیم مطلق گرایی و استبداد به هیچ وجه توسط متخصصان دولت و قانون تفکیک نشده بود. از سوی دیگر، مورخان تفاوت را دیدند و اغلب این مفاهیم را در مقابل هم قرار دادند. و دانشمندان توافق نکرده‌اند که سلطنت خودکامه برای روسیه چه معنایی دارد.

در دوره های مختلف تاریخ ما از یک مفهوم با محتوای متفاوت استفاده کردند. نیمه دوم قرن پانزدهم پایان وابستگی رعیت به خان هورد طلایی بود و تنها ایوان سوم که یوغ تاتار-مغول را سرنگون کرد، اولین خودکامه واقعی نامیده شد. ربع اول قرن شانزدهمخودکامگی به استبداد پس از انحلال حکومت‌های حاکمیتی تعبیر می‌شود. و تنها در زمان ایوان مخوف، به گفته مورخان، استبداد قدرت نامحدود حاکم را دریافت می کند، یعنی سلطنت نامحدود و خودکامه، و حتی مؤلفه طبقاتی-نماینده سلطنت با قدرت نامحدود خودکامه منافاتی نداشت.

پدیده

بحث زیر در اواخر دهه 1960 مطرح شد. او مسئله شکل سلطنت نامحدود را در دستور کار قرار داد: آیا این نوع خاصی از سلطنت مطلقه نیست که فقط مختص منطقه ما باشد؟ در جریان بحث مشخص شد که در مقایسه با مطلق گرایی اروپایی، استبداد ما چند ویژگی بارز داشت. حمایت اجتماعی فقط اشراف است، در حالی که در غرب، پادشاهان قبلاً بیشتر به طبقه بورژوازی در حال ظهور متکی بودند. روش‌های غیرقانونی اداره بر روش‌های قانونی غلبه داشت، یعنی پادشاه از اراده شخصی بسیار بیشتری برخوردار بود. نظراتی وجود داشت که خودکامگی روسیه گونه ای از استبداد شرقی است. در یک کلام، به مدت 4 سال، تا سال 1972، اصطلاح "مطلق گرایی" تعریف نشد.

بعداً از AI Fursov خواسته شد که در استبداد روسیه پدیده ای را در نظر بگیرد که در تاریخ جهان مشابهی ندارد. تفاوت ها با سلطنت شرقی بسیار قابل توجه است: این یک محدودیت توسط سنت ها، آیین ها، آداب و رسوم و قانون است که مشخصه حاکمان روسیه نیست. آنها دست کمی از غربی ها ندارند: حتی مطلق ترین قدرت در آنجا به وسیله قانون محدود شده بود، و حتی اگر پادشاه حق تغییر قانون را داشت، باز هم باید از قانون اطاعت می کرد.- بگذارید تغییر کند.

اما در روسیه متفاوت بود. خودکامگان روسی همیشه بالاتر از قانون ایستاده بودند، آنها می توانستند از دیگران بخواهند که از آن اطاعت کنند، اما خودشان حق داشتند از پیروی از قانون هر چه که بود طفره بروند. با این حال، سلطنت استبدادی توسعه یافت و ویژگی‌های اروپایی بیشتری پیدا کرد.

سلطنت استبدادی یک سلطنت مطلقه است
سلطنت استبدادی یک سلطنت مطلقه است

اواخر قرن نوزدهم

اکنون فرزندان تاجگذاری شده پتر کبیر مستبد از قبل در اعمال خود بسیار محدودتر بودند. یک سنت مدیریتی ایجاد شد که عوامل افکار عمومی و برخی مقررات قانونی را در نظر گرفت که نه تنها به حوزه اختیارات سلسله، بلکه به قانون مدنی عمومی مربوط می شد. فقط یک ارتدکس از سلسله رومانوف که در یک ازدواج برابر بود می توانست پادشاه شود. حاکم بر اساس قانون سال 1797 موظف بود که وارثی را پس از رسیدن به تاج و تخت تعیین کند.

استبداد هم به دلیل فناوری اداری و هم از طریق رویه صدور قوانین محدود بود. لغو دستورات او مستلزم یک قانون قانونی خاص بود. شاه نمی توانست از زندگی، مال، ناموس، امتیازات املاک محروم کند. او حق نداشت مالیات جدید وضع کند. من حتی نمی توانستم اینطور به کسی خوبی کنم. برای همه چیز به یک دستور کتبی نیاز بود که به روشی خاص تنظیم شده بود. دستور شفاهی پادشاه قانون نبود.

سرنوشت امپراتوری

اصلاً تزار مدرن پتر کبیر، که روسیه را امپراتوری نامید، آن را چنین ساخت. در هسته خود، روسیه خیلی زودتر به یک امپراتوری تبدیل شد و به گفته بسیاری از دانشمندان، همچنان یک امپراتوری است. آی تیمحصول یک روند تاریخی پیچیده و طولانی، زمانی که شکل گیری، بقا و تقویت دولت رخ داد.

سرنوشت شاهنشاهی کشور ما با دیگران تفاوت اساسی دارد. به معنای متعارف، روسیه یک قدرت استعماری نبود. گسترش قلمروها صورت گرفت، اما انگیزه آن، مانند کشورهای غربی، آرزوهای اقتصادی یا مالی، جستجوی بازار و مواد خام نبود. او مناطق خود را به مستعمرات و کلان شهرها تقسیم نکرد. برعکس، شاخص‌های اقتصادی تقریباً همه «مستعمرات» بسیار بالاتر از شاخص‌های مرکز تاریخی بود. آموزش و پزشکی همه جا یکی بود. در اینجا مناسب است سال 1948 را به یاد بیاوریم، زمانی که بریتانیایی ها هند را ترک کردند و کمتر از 1٪ از بومیان باسواد را در آنجا باقی گذاشتند، نه تحصیل کرده، بلکه صرفاً حروف را می دانستند.

گسترش سرزمینی همیشه توسط منافع امنیتی و استراتژیک دیکته شده است - اینجاست که عوامل اصلی در ظهور امپراتوری روسیه. علاوه بر این، جنگ ها به ندرت برای تصاحب سرزمین ها رخ می داد. هجومی از بیرون همیشه وجود داشته و الان هم وجود دارد. آمار می گوید که در قرن شانزدهم ما به مدت 43 سال جنگیدیم، در 17 سال - در حال حاضر 48، و در 18 - همه 56 سال. قرن 19 عملا صلح آمیز بود - روسیه فقط 30 سال را در میدان جنگ سپری کرد. در غرب، ما همیشه یا به عنوان متحد جنگیده‌ایم، یا در «نزاع‌های خانوادگی» دیگران فرو رفته‌ایم، یا تهاجم غرب را دفع کرده‌ایم. هیچ کس قبلا مورد حمله قرار نگرفته است. ظاهراً خود واقعیت پیدایش چنین سرزمین های وسیعی، صرف نظر از ابزارها، راه ها، دلایل تشکیل دولت ما، ناگزیر و دائماً مشکلاتی را ایجاد خواهد کرد، زیرا در اینجا می گوید.ماهیت وجود امپراتوری.

تعریف سلطنت خودکامه
تعریف سلطنت خودکامه

گروگان تاریخ

اگر زندگی هر امپراتوری را مطالعه کنید، روابط پیچیده ای را در تعامل و تقابل نیروهای گریز از مرکز و گریز از مرکز خواهید یافت. در حالت قوی، این عوامل حداقل هستند. در روسیه، قدرت سلطنتی همواره به عنوان حامل، سخنگوی و مجری تنها اصل مرکزگرا عمل کرده است. از این رو امتیازات سیاسی آن با مسئله ابدی ثبات ساختار امپراتوری است. ماهیت امپراتوری روسیه نمی تواند مانع توسعه خودمختاری منطقه ای و چند مرکزیت شود. و خود تاریخ روسیه سلطنتی را گروگان خود کرده است.

یک سلطنت استبدادی مشروطه برای ما غیرممکن بود، تنها به این دلیل که قدرت سلطنتی دارای حق مقدسی برای انجام این کار بود، و پادشاهان اولین نفر در میان برابران نبودند - آنها همتای نداشتند. آنها با سلطنت ازدواج کردند و این یک ازدواج عرفانی با یک کشور بزرگ بود. بنفش سلطنتی نور بهشت را تابش می کرد. برای آغاز قرن بیستم در روسیه، سلطنت خودکامه حتی تا حدی باستانی نبود. و امروز چنین احساساتی زنده هستند (ناتالیا "نیاشا" پوکلونسایا را به یاد بیاورید). در خون ماست.

روح لیبرال-قانونی ناگزیر با جهان بینی مذهبی ای که به خودکامه با هاله ای خاص پاداش می دهد، درگیر می شود و هیچ فانی دیگر هرگز با این افتخار نخواهد شد. تمام تلاش ها برای اصلاح قدرت عالی با شکست مواجه می شود. مرجعیت دینی پیروز می شود. در هر صورت، در آغاز قرن بیستم، از جهانی بودن حاکمیت قانون، روسیه بسیارفراتر از الان.

توصیه شده: